*
فروردين 88، فقط چند ماه از زماني گذشته كه با شادي از فقدان پدرش مي گفتيم. از دست دادن اوليا دردناك است. از دست دادن خواهر و برادر استرس متفاوتي دارد. بويژه كه گاهي فقط خواهر يا برادر نيست كه يك دوست هم هست. شايد، و من اميدوارم، شادي چند ماه ديگر، يك سال ديگر، شكسته و ناتوان از اين غم نباشد ولي همان يك لحظه درك اتفاقي كه افتاده است، همان يكساعت مزه مزه كردن آنچه قرار است بپذيرد، كه ديگر برادر نيست به اندازه يك ابديت طول مي كشد. آنقدر طول مي كشد، طول مي كشد، كه برسد هرچه براي پشيماني و حسرت و دلتنگي هست رو شود. آنقدر چگال است، ناجوانمردانه سريع است، كه هرچه براي پشيماني و حسرت و دلتنگي هست يك شوك بشود.
براي چند دقيقه اي، براي هر مدتي كه شادي من را بخواند، همه عقيده و برخوردم با مرگ را كنار مي گذارم. شادي حقش است كه بهشتي وجود داشته باشد.
■