فيلم
علاقه واضح من به سينما بيشتر از وسواس تماشاي فيلم هاي هاليوودي براي گذراندن ساعت هاي خالي هر روز است. از طرفي با وجودي كه با اطمينان سينما را تنها وسيله اي براي سرگرمي نمي دانم، اما همواره در مقايسه با نوشته هاي غيرداستاني كه به دانش و بينش و توانايي خواننده قصد مي كنند بنيه آموزشي و رستگاري دهنده كمتري دارد. امروز با واژه ي Hypnagogia آشنا شدم و سپس Sleep paralysis؛ پرلايز شدن بدن مدت كوتاهي پس (يا پيش) از خواب. اين واژه اي است --با ايمان به اينكه زماني كه واژه اي در چنين جايگاهي در زبان انگليسي ظاهر مي شود معني آن قابل اعتماد و تاريخچه ي آن آموزنده است-- كه بعضي تجربيات من را، كه به ايده هايي خرافي مي توانست بيانجامد، توضيح مي دهد. علم، براي انسان، از جهل و آنچه در پي اش مي آيد نجات دهنده است. و سينما(ي داستاني) و داستان تقريبا هرگز چنين توان علمي ندارد. با اين همه قصه فرصت مطالعه و تمرين چندباره وضعيت ها و شرايط مختلف است. در ابتدا قصه محل "تجربه" است. به ياد بياورم كه چه با حرارت مي گويند "مردي با تجربه است." اما آنچه تجربه را براي متحمل آن غنيمت مي كند خود تجربه نيست؛ اگر تجربه اي كه طي مي شود زمان موفقيت من در مطالعه به اميد قضاوت صحيح حال يا آينده باشد آن تجربه چيزي براي من دارد. قصه فرصت تحريك ترديد و اصلاح سليقه است. ترديد علت فراگيري و سليقه روش معني دار زندگي مرد و زن است. به سينما و ديگر هنرها، تجملات دوران هاي آرامش و محصولات دنياي متمدن افتخار مي كنم. ■