يادداشت هاي پاپيون/Papillon By Notes

خاطرات سركوب دانشجويان دانشگاه هنر (1)

( Sunday, July 08, 2007 .. news off-topic university )

ساختمان هاي معمولي، جوي هاي متواضع و بقالي هاي آشنايي كه در اين پس از نيمه شب در هر چند صد متر از اين مسير بسيار دراز هنوز نبسته اند. هر چند دقيقه يك نفر مثل من در طول اين خيابان مي گذرد.

خسته هستم و ولو و با پايان آخرين ساعات فعاليت امروز دست و ذهنم مشغول همنوايي با آهنگي است كه گوش مي كنم. روبروي من چند ده متر جلوتر مردي را مي بينم پشت يك ماشين، كنار درب بقالي و يك متري بالاتر از سطح زمين و سايه ي طنابي كه از پشت سر او است و هر دو در هوا مي لغزند. بر خودم مي لرزم، چشم هايم درشت مي شود؛ مردي دار زده شده است؟

در كمتر از يك ثانيه مي فهمم اشتباه كردم، چنان سريع كه از سرعت گام برداشتن هاي تندم كاسته نشد. اما عجب بر خودم لرزيدم.. چرا چنين كابوسي ديدم؟ تمام داستان هاي وحشتناك دانشجويان دانشگاه هنر كه تا همين لحظاتي پيش از تك تكشان مي شنيدم. تمام شرح حوادث ريز و درشتي كه مي تواند اين چنين ناگهان وجودتان را بچلاند؛ تمام چهره ي كسي را كه تمام روز لبخند زنان و آرام در تهران مي دويد را بپيچاند. كابوس رفته من حالا تمام داستان حقيقي شب لگدكوب كردن حق و بدن همكلاسي هاي من را يكباره بر من فرو مي آورد. بغض مي كنم. بغض مي كنم.

***

و هيچ قاضي در اين شهر نيست كه جويي ميل به بازجويي آن چه گذشت داشته باشد.


بايگانی





This is a Blogger.Spreadfirefox Affiliate Button