لُخت خواني
همينطور درآمدم كه "آخي...همين چند سال پيش بود نيويوركر از مرگ سونتاگ نوشت.. نيويوركر خبرش رو خواندم اول؟" و الان لُخت نشسته ام و دارم Notes On "Camp" را مي خوانم. قدرم را بدانيد با اين همه تجربه ام. اما آرزو مي كنم براي هر خواننده يك پاپيون باشد كه او را با سوزان سونتاگ آشنا كند، يا لااقل با اسمش --و اين خواننده بايد جز"-خواني" را بپذيرد، و اگرنه به "لُخت"ش اكتفا كند. بگويم بهتان كه نه اين مقاله سونتاگ ربطي به سفرش به ويتنام دارد و نه راستش سفرش ربطي به اين مقاله. اما گاه و بي گاه دخالت در امور دولتي مي كرد و كتكي هم نمي خورد و در زندان هم به قتل نمي رسيد. خوب بود كه خدا آنوقت ها خودش يك فعال سياسي بود و اين چيزها را درك مي كرد. گولتان نزنم، از اول هم نمي خواستم درباره مقاله سونتاگ بنويسم. خواستم بگويم لُخت چيزي نخوانيد، نمي شود.
پس نوشت: مشكوك شده ام كه دريابندري چنين كنند بزرگانش را در حال برهنه بودن تهيه كرده باشد.
■