محمود
چنين گويند كه سلطان محمود غازي را روي نيكو نبود. كشيده روي بود و خشك و دراز گردن و بلند بيني و كوسه و زرد روي بود... در آينه نگاه كرد : چهره خود را بديد، تبسم كرد و [شمس الكفاة] احمد حسن را گفت... «مي ترسم كه مردمان مرا دوست ندارند، از آنچه روي من نه نيكوست، و مردمان به عادت، پادشاه نيكو روي را دوست دارند.» احمد حسن گفت: «اي خداوند، يك كار بكن تا مردم تو را از زن و فرزند و جان خويش دوستتر دارند...زر را دشمن گير تا مردمان تو را دوست گيرند.» محمود را خوش آمد...دست به عطا دادن و خيرات كردن برگشاد؛ و جهانيان او را دوست گرفتند و ثناگوي شدند...
--خواجه نظام الملك، سياست نامه، فصل هفتم، اندر بررسيدن از حال عامل و قاضي و ...
هم يادآوري قديمي بودن حكايت "چهره عمومي" و ويژگي هاي آن است و هم شرح صورت رييس جمهور كه چه تصادفي كه او هم اسمش محمود است.
■