راه دراز 3 و باقي قضايا
يك كم به موضوعي كه در دو پست قبل گنگ مطرح شدن مي رسم. اما دارم مي نويسم و مي روم و حساب و كتابي ندارد و اگر كسي خواند ببخشد.
مراسم ختمي بود ما رفته بوديم اين مسجدالرضا است اسمش نه؟ تو آپادانا كه از يكي دو مسجد شيك تهرانه. آقاي روحانيش آمد كه يولوژي بگويد. خيلي تر و تميز بود. اين شروع كرد چنان مرتب و مربوط آسمون و زمين رو با فلسفه قرن بيستمي و هرچي مفهوم و واژه نو ادبيات سياسي و فلسفي غربي بود دوختن. تلفظ هاي واژه هاي انگليسي اش هم تلفظ فارسي نبود و كمابيش نزديك به لهجه درست ادا مي كرد. داشت مي گفت و مي رفت كه آخرش رسيد به همينجاها كه مثلا آها! پس خدا و بهشت و چي چي فلان و در حقيقت محتواي همان خطابه روال منبري را تحويل داد كه پس واقعا نيازي به اشاره به آن همه مفاهيم معاصر نبود. من مانده بودم متعجب كه چه بيهوده بود آخر آن همه تنوق در ادبيات فلسفي معاصر.
اين مثالي نيست كه تعميم بدهم، قياسي است براي توصيف رفتار اصلاح طلبانه و روشنفكري ديني. آنقدر كه آگاهي من كه هميشه پيگير بوده ام قد داده هيچ كدام از مفاهيم قشنگ و خوبي كه در ميانشان موارد تبليغي دوم خردادي هم بود، حقوق بشرها و فلان ها و بيسارها، هرگز از دل چيزي شبيه يك سيستم اسلامي در نيامده است بلكه حاصل طبع و شرايطي به كل متفاوت بوده است. (حالا اين خودش محل بحث است، مي دانم) من مانده ام كه ولمان كنيد با اين اسلام حقيقي كه هر روشنفكر مذهبي يكي براي خودش دارد، چه ملاصدرا و فلان بداند و چه نداند. اينها اگر هم موضوع بحث در آكادمي باشد، سياست گذاري و امور اجرايي مملكت كه جاي اين بحث ها نيست. با آن اسلامي كه ما مي شناسيم و شما هم مي شناسيد و همين الان داريم چه عذابي است كه حتما به هزار تركيب و اصطلاح جديد بچسبانيم و ادعاي سازگاري كنيم و يا بدتر كه بله اصلا اسلام چيز ديگري مي گويد. نه خير آقايان! اگر مسلمان هستيد ديگر اين همه ادا و اطفار چيست؟ هرچه هست خوب است، حكومت هم همين است و خوب است اگر قرار است مطابق با اسلام باشد. لااقل آن راستي اين و آن حرفش به هم مي خورد. اصلا من ناخدا را چه به فضولي.
حالا يك چيز ديگر مي ماند، آن هم همين كه از طرفي كاملا دوم خردادي و تلاشش اجرايي و عاقلانه است. براي اصلاح و تغيير، به زبان و چارچوب غالب دست مي اندازد. يعني مثلا آن فعال زنان مي رود مي گويد ما اصلا در قرآن حجاب نداريم. اين به چالش كشيدن به زبان خود خوب است. اما آخرش دو چيز است مسئله من هنوز: يكي اينكه اين تلاش ها هميشه لازم نيست اينطور در سازگاري با چارچوب اعتقادي موجود باشد اما هست، دوم، كه اولي علامت همين دومي بود، اين است كه در حقيقت اين دوم خردادي و همين مردم كوچه وخيابان و همدرسي من و غيره كه الزاما وابسته سياسي هم نباشند چارچوب اعتقادي و ذهني اشان خيلي چيزي متفاوت و برجسته نيست كه حالا صرف رفع حاجت فوري دست بياندازد به همان زبان و ادبيات و محتواي ديني موجود.
پس براي من، شخصا، مي ماند كه من و آن ديگري كه بايستيم انتقاد كنيم از حكومت كه اينجايش بايد فلان باشد و آنجايش فلان، در يك ليگ نيستيم. من آن منتقد اصلاح طلب را هم با همان محافظه كار در يك دسته مي گذارم (حالا گيرم محافظه كار نگذارد.)
پس من خنده دار است اگر فكر كنم ايران هرگز كشوري در تطابق با ايده آل هايي واقعا آزادانه و دموكرات باشد. من همان دموكرات ايرانيزه را بيشتر مناسب حال مردمم يافته ام. پا دهد بار و بنديل مي بنديم مي رويم فرنگستان. از اين بيشتر تسامح و روي خوش حكومت نشانمان بدهد اسلامش برباد مي رود.
+نكته: داشتم فكر مي كردم چي داريم جز اصلاح طلب و روشنفكر ديني ديدم چپي هست فقط. بعد اينكه من هرچي چپي به تورم خورده تاريخ ماركسيسم رو از بعد از تيتو و بقيه نمي تونه نقل كنه. هابرماس اومد ايران و رفت، كسي نپرسيد هابرماس اسمه بزه يا يه كوه؟ (البته بعضي روزنامه نگارها براي خبر رساني منظم درباره آن سفر زحمت كشيدند) حالا ما غنسيه را فاكتور مي گيريم برايشان.
+گنجی گرفتار در قرن هفدهم
■