توهين تمام عيار به شما
نسرين، اين ها موثر نيست. موثر هست، اما تضمين فردا نيست. مهم هست، اما كافي نيست. امروز زير بار مي روند. اين تاثير فقط براي همين احكام است؛ اگر سياست طلب كند فردا ديگر به نظر نمي رسد كه اين احكام تحت تاثير من و تو تغيير مي كند. در موضعي نيستيم كه تاثير بر اين احكام را تضمين توانايي تاثيرگذاري بر احكام دوباره بدانيم؛ من مي خواهم در اين موضع نمانم. در موضعي نمانيم كه تاثيرمان به اجازه و رها كردن آنها است نه تاثير واقعي ما يا موضع پيشرفته ي آنها.
+++
اعتراض ها به رتبه ي سلطنتي داده شده به سلمان رشدي از حكم وحشيانه ي خميني احمقانه تر نيست. مسلمان خوب نباشيد؛ زور نزنيد، مسلماني و دينداري برابر جهل است. مسلمان خوب و بد ندارد.
+++
هميشه به شوخي گقته ام كه اگر اين كشور دست من باشد همه ي مسلمانانش را به دريا مي ريزم. البته اين بي شرمي است و من مايل به اين كار نمي توانم باشم. اما بگذاريد بي شرمي ها را با هم مرور كنيم. تمام زندگي روزمره ي ما، شامل بخش هايي كه "مدافع حقوق" و "فعال" ندارد، بي شرمانه ساخته شده است. و ما به آن قانعيم. آن را نمي بينيم. آنرا نمي فهميم. من اگر بتوانم انتقامم را به حق مي گيرم و "همه ي مسلمانانش را به دريا مي ريزم..." آدم هايي كه خوب شدنشان هزينه ي هنگفتي بر مي دارد و وجودشان با وجود من مانعت الجمع است. جامعه اي كه در منجلابي از كثافت خود ساخته بي هدف مي رود. براي توهين من به باورهايتان آزرده شويد، شما دشمن منيد؛ گاهي آنقدر آدم ها از هم فاصله مي گيرند كه متعلق به دنياهاي متفاوتي مي شوند. و اگر مسلمانان بخواهند دنيا را تسخير كنند من هم بايد براي سهمم از دنيا تلاش كنم. و من تلاش مي كنم. هيچ اثري از چنين متجاوزاني باقي نمي گذارم، مگر آنكه بتوانم به تك تكشان غلاف بزنم. ارتباط دين با سياست هم در اينجا بي ربط است؛ دين بيماري است. مسلمان متجاوز است، و اين را رسما اعلام مي كند. در جايي آتشفشاني خفته است براي سوزاندن اين متجاوزان. بدون من دنياي مسلمانان خالص است، اما همچنان مريض: آهنگي ناهمگون از خامي و غرور و جهل مثال زدني. سال ها است كه حتي در كلاس بالاتر علمي هم حاضر به گفتگوي با طعم دين با ديندار و كمي-ديندار نيستم. هيچ آدم توانمندي حاضر به اين صحبت نيست. و احتمالا گرمي سر و نيمه ي شب است كه فراموش كرده ام چرا هميشه در برابر اين هدر رفتن زندگي شما زبان درنمي آورم. دين چنان به سادگي به چالش كشيده مي شود كه هيچكس باور نمي كند حقيقتا به چالش كشيده شده است. چقدر از گفتن اين حرف ها متنفرم و برايم دردناك است. اما مي نويسم تا اين نظر نوشته شده باشد، بلكه به تمسخر و نيش فرصتي براي يك نفر پيش آيد تا يك قدم از مركز آن كلاف پيچيده ي حماقت دورتر رود. پس آزرده شويد و بترسيد از اينكه ماشيني باشيد، كه وقتي به خودتان بياييد، اگر هرگز به خودتان بياييد، در لحظه اي شوم بر شما حادث شود كه ثانه ثانيه عمرتان تا همان يك لحظه بر باد رفته است، به معناي دقيق واژه. و از پس آن بازپروري براي كمك به شما نيست؛ "كلينيك بازپروري دينداران."
■