قايم باشك
در ايران خرافات و عقايدي وحشيانه در متن قانون راه پيدا كرده اند.1 بويژه نسل هاي جديد، جوانان، و در كل عامه ي مردم، تحت تاثير اين حضور و قطعيت ساخته شده براي عقايدي سخيف، در جايي بين باور كامل آن و ترديد توجيه آورنده براي آن هستند: يا كاملا به اين عقايدي كه نهادهاي موثر در كشور ترويج مي كنند باور دارند، يا مثلا مسلمانند، اما خودشان را از اسلام حكومتي --يعني از حكومت و نه از اسلام-- جدا مي كنند، يا در بعضي عقايد يا شكل آن ترديد مي كنند.
تصور كنيد دانش بشري را با يك خط كش نشان دهيم، حتي اگر اين تشبيه بسيار سطحي باشد. اگر كشور هاي توسعه يافته فرصت تجربه و حل مسايل بسياري را پيشتر داشته اند و اكنون در نقطه ي واحد صد روي خط كش باشد، ايران، امروز آنرا روي نقطه ي واحد يك فرض كنيد. مي توانيم ادعا كنيم اگرچه شايد پيش از انقلاب اين موقعيت بهتر نبوده باشد، حكومت، شامل نيروهاي درون آن، اگر در نقطه اي پيشرفته تر ايستاده بود، طبيعتا مردم نيز به جلو رانده مي شدند و مسايل براي هويت ايران زودتر حل مي شد --اگر بدون اين نيروي محرك هرگز حل بشود.2
علاوه بر حكومت، نيروي پيشبرنده ي ديگري كه موثر است، نظريه پردازان --به زبان حكومت، نخبگان،-- با كمك رسانه ها، هستند. اين نيرو مي تواند جامعه و حكومت را همزمان به جلو هدايت كند.3
تلاش گهگدار و يا سيستماتيك حكومت براي ترميم ظواهر نگران كننده است. يعني به جاي حل مشكلات و موانع با نگاهي حقيقت طلبانه و بدون تعارف، حكومت و جامعه سعي مي كند سر و شكل مسئله --مثل ادبيات گفتار حكومت با مردم در رسانه ها يا روش سركوب آزادي پوشش-- را درست كند ولي عملا مشكلات جامعه با اين خود-فريبي دسته جمعي بيشتر خواهد شد.
در پايان نه فقط آزادي رشد رسانه ها و انديشمندان آزاد در جامعه ضروري است، بلكه قوانين و حكومت كنوني نيز بايد بطور كامل با گزينه اي علم گرا جايگزين شود.
در اين نوشته منافع اقتصادي گروه هاي قدرت و انگيزه هاي اقتصادي انقلابيون در ايران در نظر گرفته نشد.
(1)
از طرفي اين براي مردم مهم نيست، زيرا ايران امروز ايران قانونمند نيست. يعني براي مردم آن قانون اهميتي ندارد. گرچه زندگي همه را تحت تاثير مستقيم قرار داده است.
(2)
البته فاصله و موقعيت خود اين نيروي پيشرو مهم است. اگر حاكم در موقعيتي برتر باشد اما هنوز ناتوان از تاثير مثبت در جامعه، عامه ي مردم ممكن است نتوانند با او همراه شوند، و اين مي تواند در اشكال مختلفي ديده شود، حتي انقلاب --البته من به انقلاب 57 اشاره نمي كنم.
(3)
مشكلي كه بسيار اساسي است، و من البته اينجا درباره ي آن صحبت نمي كنم، اين است كه حكومت امروز ايران به عقب ماندگي خودش پي برده و در تلاش براي تربيت و شكل دادن به نيروي نظريه پردازي است كه مطابق با عقايد او شكل بگيرد. و تضاد دقيقا همين جا است: حكومت مي خواهد اين نيروي محرك علمي او را به جلو پيش ببرد، و از طرفي مطابق با نظرات از پيش تعيين شده ي شبه علمي خودش حركت كند. پيگيري اين دغدغه ي از سوي حكومت شامل، اما نه محدود به، پاكسازي دانشگاه ها از نيروهاي غيرخودي، قرق فرصت هاي شغلي و "مهندسي فرهنگي" است.
■