يادداشت هاي پاپيون/Papillon By Notes

فعاليت سياسي يا بزكشي وسط دانشگاه؟

( Sunday, May 06, 2007 .. draft society university )

خورشيد خانم نگران است

مي خواستم براي خورشيد خانم كامنت بگذارم و بگويم "آن وبلاگ درباره ي زرين كلك مگر از ظاهر سايت روشن نيست با چه سطح از شعور طرفيد --ضمن اينكه واژه ي "لمپن" فرهنگ واژه ي افراد مشخصي است،-- كه نگران شده ايد؟"

مي خواستم براي ديگري كامنت بگذارم كه "بله، حذف مذهب بسيار مهم است. اما شما فكر مي كنيد --چون مسلمان هستيد-- مردم در واكنش به تندروي اسلامي چنان خواهند كرد، و من مي دانم كه اگر تفكر و دانش در كشور به گفتماني در ميانه ي ميدان بدل مي شد مذهب به ناچار از اذهان مي رفت." مي دانيد چه چيز خوشايند نيست؟ اين كه عقيده ي من در پيش خودم محفوظ است، و همراه نيست با گفتماني از سوي انديشمندان --سروش جزو انديشمندان نيست، صد البته كه خاتمي هرگز-- و براي بحث در جامعه. اگر نظرات انديشمندان آزاد آزادانه ارايه مي شد و ميان مردم بحث باز مي كرد، رفتارهاي يك حكومت ديگر رفتار هاي ديكتاتوري جلوه نمي كرد. زيرا جامعه به آن هيبتي تغيير شكل مي داد كه مطابق بود با نظراتي كه، در شرايط آزادي و تقابل آرزومندانه با تابوها، بيشتر مورد قبول جامعه است.

پير ها و جوان ها

بسياري از نوشته ها در وبلاگ ها درگير مسائل جزيي است، يا، با ديدي جزيي نگر، درگير مسائل بزرگ. حتي بهنود هم، كه از ديگران حرفه اي تر به حجاب نگاه كرده، الزاما به هدف نزده است. و گرچه حرف هاي خوبي شنيده مي شود، اما متوجه شده ام كه در محيط وبلاگ --فضاي رسانه اي، گفتمان عمومي، در غياب متفكران و نظريه پردازان بومي،-- نبايد انتظار شنيدن نظرات پيشرفته و ديدن آدم هاي حرفه اي --ابطحي حرفه اي نيست-- را داشته باشم. نظرات و اطلاعات پيشرفته تر براي كار واقعي در آن بيرون است. لباس هايم را بپوشم. بايد بروم آن بيرون.

من هم مانند بسياري هنوز در انتظار مشاهده ي فعاليت هاي حرفه اي تر --و البته همسو با تمدن-- در حوزه ي سياست هستم. وقتي فعاليت هاي دانشجويان --چه "سرد" يا چه گرم-- شبيه بزكشي است تا فعاليت سياسي و تمام گروه هاي اپوزيسيون بيرون از ايران يك مشت عقب مانده ي سياسي پير هستند --براي تاكيد: يك مشت عقب مانده ي سياسي پير-- و تمام قدرت داخل ايران هم دست مشتي نو-بازاري و عقب مانده ي فرهنگي --تاكيد:عقب مانده ي فرهنگي-- است، من دقيقا چه كار بايد بكنم؟ منتظر بنشينم؟ من ايده اي دارم. شما هم ايده اي داريد، و كمي جسارت؟

دانشگاه و نظريه پردازان

من قديم ها امكانات جامعه ي دانشگاهي ايران را كه، طبيعتا، پرورش دهنده ي نظريه پردازان بايد باشد بررسي مي كردم و ابتدا متوجه ايرادات فني بودم. حيطه ي آموزش و رسانه ها در جامعه ي دنشگاهي برايم مهم بود. تا زماني كه روز به روز بهتر برايم روشن شد كه دانشگاه يك مشكل پايه دارد --كه پس كار روي آن مشكلات سطحي بيهوده است-- و آن هم مشكلي سياسي است: پاكسازي دانشگاه ها و انقلاب فرهنگي. --اين تركيب "انقلاب فرهنگي دوم" هم كه مد شده اين روزها چندان با معني نيست و معتقدم حاصل نقص اطلاعات تاريخي كاربران است.

اين كشور بدون نظريه پرداز چه مي كند؟ مي رود همان جايي كه سودان رفت؟ يا همان جايي كه ونزئولا رفت؟ آفريقاي جنوبي؟ ايتاليا؟ هنوز در سطوح بالاي سياسي بحث كپيه برداري مستقيم از انقلاب هاي ديگر است. پس آنهايي كه مغزشان واقعا كار مي كند كجا هستند؟ در تلويزيون كه نيستند. در روزنامه ها كه نيستند. در مجلات كه نمي نويسند. در ايرانند؟ اگر نه، ايران بدون آنها كجا مي رود؟


بايگانی





This is a Blogger.Spreadfirefox Affiliate Button