من الان در دفتر ادوار تحكيم وحدت هستم. مردمي كه اينجايند ايده ها، عقايد و اهدافي متفاوت دارند. سعي مي كنم براي چند نفر ايده هايم درباره ي روش خودم براي پيگيري تشديد فشارهاي پوشش در دانشگاه ها را توضيح بدهم. شايد نبايد سراغ اصل مطلب مي رفتم. بيشتر آنها سخنان من را اشتباه تفسير كردند. اما لا اقل يكي از آنان، به اندازه ي كافي براي فهميدن نظر من، فعال باهوشي به نظر رسيد. سخنران نخست عباس عبدي است. او تجمع صنفي معلمان را مثال مي زند و مي گويد هرگاه در ايران فعاليت غير سياسي بكنيم، به ناچار آن حركت به يك حركت سياسي تبديل مي شود. با او موافق نيستم. آقاي عبدي توانايي نظريه پردازي و مديريت اجرا را در نظر خودش درباره ي سياسي شدن ناچار جنبش ها در ايران دخالت نداد. حرف آقاي عبدي به طور غير مستقيم اين بود كه جنبش ها در ايران هميشه درگير بازي هاي حكومت مي شوند. و توانايي تاثيرگذاشتن در شكل بازي را ندارند. و من مي گويم اگر شما توانايي كافي داشته باشيد مي توانيد بازي را تعيين كنيد.
اين جلسه محل ابراز نظرهاي متنوع براي مرور اجمالي جنبش زنان است. و شايد اين هم نباشد. شادي صدر سخنران بعدي است. پس از او چند نفر ديگر هم از زنان صحبت مي كنند. من در اين ميان هرازگاهي با اين يا آني كه مي شناسم صحبت مي كنم و برايشان توضيح مي دهم كه چطور مي توانيم با هم همكاري كنيم. اينجا شلوغ است و گرم. من مانند بسياري ديگر در اينجا از اعضاي تحكيم نيستم.
جلسه تمام مي شود. من قرارهايم را براي ملاقات مجدد گذاشته ام. بيرون مي روم. شب است. ترافيك از جايش حركت نمي كند، فكر من به راه مي افتد. سال ها است احساس مي كنم نياز دارم برنامه ي زندگي ام را از بلاتكليفي در بياورم. امروز در پايان فهميدم آنچه اين همه سال من را عقب نگه مي داشت، تداخل زندگي من با متن زندگي من است و ناشناخته هاي اين متن؛ كشور من. حالا اهميت جستجو كردن حقايق روشن مي شود. مي دانم بايد روزي باشد كه عدالت در برابر آنهايي كه فراتر از توجيه بر ايران ستم مي كنند ادا شود. آنهايي كه خود را در وحشيگري آزاد گذاشته اند. امروز مي فهمم براي من نخست اين ايران است كه بايد از بلاتكليفي در بيايد تا زندگي من معني پيدا كند.
■