خط كش ها
به من مي گويد برايش جالب نيست مي بيند كسي كشور و حكومت را با معيارهاي غربي مي سنجد. مي گويد اين خط كش ها خودشان ناقص اند و خود غرب (مثلا در حقوق بشر) مشكلات فراواني دارد، كسي نمي تواند ادعا كند آنچه در غرب است درست ترين شكل و يا كامل است. مي گويد ايراني ها اين شكلي هستند و همه چيز در زمان درست خودش درست مي شود. مي گويد نمي گويد بي كار بنشينيم اما خدا طوري چيزها را مي چيند كه همه چيز متناسب است.
به او مي گويم هنگامي كه مي گويم مشكل از ايراني بودن است، و احمدي نژاد نماينده ي مناسب رفتار و ظاهر ايراني است، اشاره ام به نژاد نيست. مي گويم من را به ياد "هي جو" نياندازد --"شما همه تون ايراني هستيد." مي گويم مشكلات سياسي و غيره ايران ربطي به اين حكومت و حكومت پيشين نداشته است. مي گويم هر دو (به جز در وابستگي) مانند اند. و آنچه به ايراني قابل اعتراض است عادت او در به رخوت افتادن است. ايراني ها بالقوه بهتر هستند و بهتر مي توانند زندگي را مديريت كنند، مي توانند معقول تر با مسايل برخورد كنند، مي توانند حساس باشند و صادق با خودشان. اين ها رفتارهايي بدوي است (كه با نيشگون متفكر و توجه ژورناليست توانا جان دوباره مي گيرد.)
مي گويم خط كش من از غرب نيامده است. مي گويم خط كش من، به طول دانش معاصر بشر است و من حق دارم آن اندازه از دانش بشري كه تا امروز بدست آمده را در زندگي ام وارد كنم. مي گويم خط كش من، مال من است. كشور بايد به معيارهاي من توجه كند. اين ها دغدغه ي من هستند.
مي گويم كشور يك گروه مشاركتي* است، و معيارهاي همه** بايد در نظر گرفته شود، نه معيارهاي يك گروه و يك فرد. مي گويم من قرار نيست با معيارهاي انتخابي و اسلامي تو زندگي كنم. ما، باهم، در كشور زندگي مي كنيم و معيارهاي متفاوت ما بايد در سازمان كشور تاثير گذار باشد. من معيارهايم را از هرجا آورده باشم، يا به زور يا با مشاركت آنها را عاقبت اعمال خواهم كرد؛ بهتر است با هم كار و زندگي كنيم. من از حق خودم، بخاطر احمق ها نمي گذرم، و بعيد است هميشه حاضر به توضيح منطق معيارهايم باشم. ياد بگير كه به آنها احترام بگذاري.
*Participatory
**Stakeholder
■