حجاب در دانشگاه هنر (3)
در گفتگوها و نظرات بيشتر دانشجويان دانشگاه هنر (و ديگر جاها) كه دراين باره اظهار نظر مي كنند، من اين مشكل تاريخي ام با ايراني تيپيكالم را مي بينم. آنها مي گويند "خوب البته نبايد بچه ها هم بد بپوشند" "اينجا بعضي ها براي تحصيل نمي آيند" "بعضي بچه ها دانشگاه را با پارك اشتباه گرفته اند"
اين نظر دوستان برگزيده ي من نيست. اما نظر بيشتر از نيمي از دانشجويان است. بي توجه به ادب و فرهنگشان آنها بخشي از اين جامعه اند. براي من اين به اين معني است كه عملا بيش از نيمي از دانشجويان دانشگاه نمي توانند تاثير مثبتي در بهبود يا رفع شرايط داشته باشند.
تمام آن جمله هاي بالا هركدام به ديدگاه يا نگراني كوچك، خفته يا مبهم در ذهن آنها اشاره مي كند. اذهان مبهم اجتماعي. و آنها از چنين فرصت هايي براي بروز، بيرون ريختن يا كنكاش در اين تصورات استفاده مي كنند. كس ديگري قانون را مي گذارد، برخورد مي كند، و اين ها نمي پرسند او چرا و با چه ايده اي اين كار را كرد. آنها در عوض، خودشان توجيهات ممكن را مي شمرند و گاهي به همان حدس خودشان ايمان مي آورند.
■